مجله خط خطی - شایان حسین نژاد: بنده با توجه به سوابق ورزشکاری خویش و داشتن بیش از چند عکس با شورت ورزشی که یکی از یکی خوشگل تر است، از ورود هرگونه بانو به ورزشگاه مخالفم! فکر نکنید از این مخالفت های الکی که مثلا اگر بانوان به ورزشگاه بیایند، روحیه لطیف شان با فحش هایی که در آنجا می شنوند خدشه دار می شود یا اگر خشونت های موجود در ورزشگاه را ببینند، دچار افسردگی های پس از استادیوم می شوند، خیر.
بلکه یک مخالفت واقعی و ارگانیک که هر انسان عاقلی با شنیدن آن، نه تنها با بنده هم عقیده می شود، چه بسا بیشتر و بهتر از من مخالفت واقعی و ارگانیک خود را بروز می دهد و پای هر چه بانو است را نه تنها از ورزشگاه های خودمان بلکه از تمامی ورزشگاه های دنیا کوتاه خواهد کرد.
راستش را بخواهید داستان از جایی شروع شد که پانزده شانزده سال پیش با رفقای محله دوتا دروازه در کوچه کاشته بودیم و مشغول فوتبال بودیم که یکهو چند پسر اطو کشیده و عصا قورت داده که معلوم بود همین الان لباس هایشان را از مشما خارج کرده اند، به ما نزدیک شدند.
با بررسی های اولیه متوجه شدیم پسرها همراه با خانواده خویش برای مهمانی به محله ما آمده اند و چند ساعتی را مهمان محله هستند. یکی از پسرها که معلوم بود جذبه های کاپیتان بودن را مثل کاکرو یوگا دارا است، پیشنهاد مسابقه ای دوستانه را داد.
از آنجایی که روحیه مبارزه طلبی بچه محل های ما خیلی زیاد بود و با توجه به سر و وضع پسرها با آن لباس های پلوخوری و سر و وضع اتوکشیده، که معلوم بود حاضرند قلم پایشان بشکند ولی اتوی شلوارشان نشکند، شور و مشورتی بین بچه های محل صورت گرفت و در نهایت تصمیم به برگزاری مسابقه، تقریبا با اکثریت آرا به تصویب رسید. این تقریبا اکثریت آرا که می گویم معنی دقیقش می شود بدون هیچ مخالفی!
باید خودمان را برای بازی آسانی با چند بچه سوسول اتوکشیده که معلوم بود هر روز صبح به جای صبحانه، نان و پنیر و عصا قورت می دهند، آماده می کردیم. با چنان نظم و ترتیبی که حتی در رئال مادرید هم نمی توان سراغی از آن گرفت، در حال گرم کردن بودیم که ضربه اول روحی را خوردیم چون پسرها با خانواده آمده بودند، دخترهای فامیل شان هم به عنوان تماشاگر کم کم در کنار جدول های کوچه جای گرفتند و به تشویق کردن تیم محبوب شان مشغول شدند.
دخترها همچون تماشاگران خوب و فهیم ژاپن بدون استفاده از ووزلا و بلندگو و طبل و سنج مشغول شدند که مسلمان نشنود کافر نبیند. تماشاگران از بس که با فرهنگ بودند هر لحظه منتظر بودیم با الگوبرداری از همان طرفداران ژاپنی، کیسه های زباله را از جیب شان خارج کنند و مشغول تمیز کردن کوچه شوند.
بازی شروع شد ولی لرزش را به وضوح می شد در ساق پای تک تک بازیکنان تیم ما دید. جو حاکم بر زمین مسابقه از جو ورزشگاه لیورپول هم سنگین تر و حتی نفس کشیدن را برایمان سخت کرده بود. دشوارترین جای کار آنجا بود که وقتی توپ به سمت تماشاگران حریف می رفت روی مان نمی شد به سمت شان برویم و کلی از فرصت های گلزنی را به همین ترتیب از دست دادیم. بعد از چند دقیقه مثل اینکه تماشاگران متوجه نقطه ضعف ما شدند و دسته ای از دخترها از تماشاگران اصلی جدا شده و پشت دروازه تیم محبوب شان جای گرفتند. آنجا بود که دیگر جرأت حمله کردن هم از ما گرفته شد و مثل چلسی زمان کاس هیدینگ چنان دفاع اتوبوسی جلوی دروازه چیدیم که هر لحظه ممکن بود شرکت واحد به عنوان اتوبوس استخدام مان کند.
در انتها باید بگویم تشویق مداوم تیم حریف و هو کردن تیم ما در طول مسابقه چنان روحیه ای از ما خراب کرد که نتیجه مسابقه به هیچ کس ربطی ندارد. حالا باز هم مایل به آمدن بانوان به ورزشگاه هستید؟
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است