» حمله سالومه (مجری شبکه من و تو) به احسان علیخانی +عکس
مجله مراحم: شاید به جرأت می توان گفت که برنامه “ماه عسل” امسال، جزو پربیننده ترین برنامه های صدا و سیما بوده و بیشتر خانواده های ایرانی را در لحظات نزدیک افطار مجذوب خود کرده است.
اما برنامه امسال ماه عسل نسبت به سال های قبل با جنجال بیشتری آغاز شد. این حاشیه ها علاوه بر برخی موارد اجرا از سوی علیخانی، حتی به دکور برنامه هم کشید تا زحمات و طراحی زیبای این برنامه تحت الشعاع برداشت های منتقدان قرار گیرد.
این روزها گمانه های بسیاری در مورد افراد پشت پرده حاشیهسازی و شایعات علیه ماه عسل مطرح می شود که تنها گذشت زمان می تواند چهره مدیران شایعهساز و تخریب کنندگان و یا مقصران را نشان دهد.در این بین اما رقبای ماهوارهای این برنامه هم که گویا در رقابت میدان را وا داده اند، از آن سو شروع به حاشیهسازی کرده و با مدیریت شایعات سعی در به حاشیه کشاندن آن دارند.
شبکه تلویزیونی “من و تو” که دچار افت و افول شدید مخاطب شده، هر از چند گاهی برای جبران این نقص، به این و آن چنگ می زند تا بلکه بتواند با تخریب دیگران خود را مطرح کند. چند روز پیش “سالومه سیدنیا” یکی از مجریان این شبکه با حمله به “احسان علیخانی” وی را با عباراتی زشت و بی ادبانه مخاطب قرار داد!
سالومه سیدنیا که اکنون کمتر از سابق نوبت آنتن در شبکه من و تو به وی می رسد در پستی در فیسبوکش با توهین به احسان علیخانی و برنامه محبوب او چنین نوشت: «لذت شهوانی است در پسِ آن چهره سراسر پلاستیکی ات وقتی از دردناک ترین وجوه زندگی یک بچه ۸ ساله می پرسی و دست محبت کثیف ات را به سرش می کشی و دوربین ات جوراب پاره اش را نشان می دهد و اشک های تمساح دروغین ات.»
5پیشگوی وحشنام دنیا
اگر میتوانستید آینده را پیشبینی کنید، دوست داشتید از زمان و علت مرگ خود آگاه شوید؟ یا اینکه اعتقادی به اینگونه پیشبینیها نداشته و آن را به حساب حس ششمی که مکرر دچار اشتباه میشود میگذارید؟ اما واقعیت این است که در طول تاریخ افرادی بودهاند که نحوه مرگ خود یا اطرافیانشان را بهطور دقیق پیشبینی کردهاند.گرچه بعضی منتقدان این پیشبینیها را امری تصادفی دانستهاند، اما هرآنچه اسمش را بگذارید آنقدر عجیب و باورنکردنی هستند که با دانستن آنها حیرتزده میشوید.
جام جم در این گزارش به شرح بعضی از آنها پرداخته است:
مرگ در تصادف
«فرانک پاستور»، یکی از بازیکنان معروف تیم بیسبال «سینسیناتی ردز» بود که پس از اتمام دوره ورزشی اش به یکی از محبوب ترین مجریان رادیوی لس آنجلس تبدیل شد. وی در یکی از روزهای اجرای برنامه اش، با موضوع زندگی پس از مرگ، برنامه را این گونه آغاز کرد: «گمانم، همه شما می دانید که من با موتورسیکلت رفت و آمد می کنم. بنابراین هر آن در حین راندن ممکن است راننده ای از لاینی دیگر وارد لاین من شده و در چشم برهم زدنی مرا زیر گرفته و به زندگی من پایان دهد.»
در کمال ناباوری باید گفت که درست سه ساعت بعد زمانی که فرانک در حال راندن در خیابان بود زنی که کنترل خودرویش را از دست داده بود با موتور وی برخورد و او را نقش بر زمین کرد! در این تصادف فرانک دچار ضربه مغزی شد و بعد درگذشت.گرچه ممکن است این اتفاق به صورت تصادفی رخ داده باشد اما عده ای معتقدند که فرانک در آن روز با آگاهی قبلی پایان سرنوشت خود را برای شنوندگان بیان کرده است.
نحسی 13
«آرنولد شوئنبرگ» آهنگساز و نقاشی معروف اما خرافاتی بود که در تمام عمرش به شکلی غیرمنطقی از عدد 13 واهمه داشت. از آنجا که وی در سیزدهم سپتامبر 1874 متولد شده بود، اعتقاد داشت در تاریخی که در آن عدد 13 وجود دارد خواهد مرد. این ترس به حدی در وجود او ریشه دوانده بود که اگر نام قطعه ای که می ساخت از 13 حرف تشکیل می شد، آن را عوض کرده یا با دیکته ای غلط آن را می نوشت تا اثر عدد خنثی شود.
از آنجا که شوئنبرگ همواره معتقد بود، در تاریخی که عدد 13 در آن وجود دارد، خواهد مرد در سال 1951 تصمیم گرفت که این فرضیه را با ستاره شناسی دانمارکی به نام رودیار درمیان بگذارد. اما رودیار پس از گرفتن فال شوئنبرگ چیزی گفت که وی را بیش از پیش آشفته و مضطرب ساخت. براساس فال رودیار، شوئنبرگ در سالی که مجموع ارقام سن آن 13 می شد جان خود را از دست می داد. این خبر به حدی برای شوئنبرگ هولناک بود که وی را در هم شکسته و به افسردگی و اضطراب شدیدی مبتلا کرد، تا جایی که اندکی بعد در شب سیزدهم جولای 1951 در هفتادوشش سالگی ( 13=7+6) هنگامی که از ترس به حقیقت پیوستن نحسی روز 13 بیدار مانده بود، ناگهان قلبش از کار افتاد و درگذشت.
مرگ در هتل
«مایکی ویلز»، نقاش و نوازنده معروف گروه راک ویزر بود که سال 2011 پس از به اشتراک گذاشتن پیش بینی تاریخ مرگش در صفحه توییتر توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرد. گرچه در آن زمان بسیاری از مخاطبان به دلیل اختلال شخصیتی و سوءپیشینه وی در مصرف مواد مخدر ادعای او را کذب دانسته و آن را جدی نگرفتند، اما ولز معتقد بود که براساس این خواب چندی بعد می میرد. وی در بیست و ششم سپتامبر 2011 در صفحه توییتر خود نیز نوشت: «خواب دیده ام که دو هفته بعد در شیکاگو هنگامی که در خواب هستم بر اثر حمله قلبی می میرم. از این رو باید وصیت نامه ام را بنویسم.»وی علاوه بر این پیشگویی های عجیب، یکی از نقاشی های خود را به قیمت 250 دلار در فیسبوک به حراج گذاشت و پیرو آن نوشت: «این قیمت تا زمانی است که من زنده باشم، اما در صورت مرگ من، به شکل تصاعدی افزایش خواهد یافت!»
جالب است بدانید که دو هفته بعد ویلز در هتلی در شیکاگو درست به همان صورت که پیش بینی کرده بود از دنیا رفت. گرچه پلیس احتمال می داد که مواد مخدر باعث مرگ ویلز باشد، اما پس از گزارش کالبدشکافی مشخص شد که هیچ گونه اثری از مواد مخدر در بدن او وجود نداشته است. از این رو مرگ ویلز برای همیشه به شکلی اسرارآمیز باقی ماند.
پیش بینی مرگ حریف در رینگ
«شوگر ری رابینسون»، یکی از برابهت ترین قهرمانان بوکس آمریکا بود که وارد شدنش به رینگ رعشه بر تن حریف می انداخت. از جمله روایات مشهوری که درباره رابینسون وجود دارد این است که وی شب قبل از هر مسابقه یک لیوان خون گاو می نوشید تا در میدان بوکس به بهترین شکل از پس رقبایش بربیاید.
اما چیزی که او را تا همیشه بر سرزبان ها انداخت پیش بینی مرگ یکی از رقبا در رینگ مسابقه بود. در این باره نقل است که صبح روز یکی از مسابقات وی در حالی که لیوان خونش را سرکشیده بود خطاب به مربی اش گفت با وجود آمادگی بدنی قصد نبرد با حریف را نداشته و به میدان مسابقه نخواهد رفت. اما همان طور که انتظار می رفت با مخالفت شدید مربی روبه رو شد. اندکی پس از بحث و کشمکش بین این دو، رابینسون ادعا کرد که مدتی پیش در خواب دیده است که در همین تاریخ شخصی به نام «جیمی دویل» را در میدان مسابقه خواهد کشت و از قضا آن روز حریف رابینسون در میدان نبرد کسی نبود جز جیمی دیول!
این خواب به حدی رابینسون را مشوش کرده بود که وی از هیچ تلاشی برای سر باز زدن از نبرد مضایقه نکرد. از این رو مربی برای آرامش خاطر وی از کشیشی دعوت کرد تا با کلامش به رابینسون اطمینان دهد که این خواب به حقیقت نخواهد پیوست.در نهایت اصرار مربی به ثمر نشست و رابینسون برای نبرد وارد رینگ بوکس شد و در هشت مرحله پی درپی جیمی را شکست داد، اما در آخرین مرحله از نبرد چنان ضربه سختی به سر جیمی وارد کرد که وی بیهوش شد و قبل از رسیدن به بیمارستان جان سپرد و این گونه بود که در کمال ناباوری، در بیست و پنجم ژوئن 1947 کابوس سیاه رابینسون به حقیقت پیوست.
مخترع تاریخ مرگ
«آبراهام دموهاو»، ریاضیدانی فرانسوی است که سهم عمده ای در شکل گیری نظریه احتمالات داشت و ثمر عمر او خدمت بزرگی است که وی در هموار کردن مسیر پرپیچ و خم ریاضیات به جهانیان عرضه داشت. دموهاو نه تنها از علم ریاضیاتش در حل بسیاری از مسائل پیچیده استفاده کرد، بلکه به کمک آن توانست تاریخ دقیق مرگ خود را نیز پیش بینی کند.
زمانی که وی پا به سن گذاشت، بتدریج تمام بدنش رو به فرسایش و پیری رفت، اما او برخلاف دیگر سالمندان که این علائم را طبیعی دانسته و براحتی از کنار آن می گذرند، نبود و به نحوی می دانست که به پایان عمر خود نزدیک شده است. سیستم بدنی دموهاو به گونه ای بود که هرچه پیرتر می شد، زمان خواب او نیز به همان نسبت افزایش پیدا می کرد، به طوری که در هر روز 15 دقیقه به زمان خواب او اضافه می شد. از این رو وی با یک حساب سرانگشتی ساده دریافت که مجموع این 15 دقیقه ها در تاریخ بیست و هفتم نوامبر 1754 یک 24 ساعت کامل می شود و او در این روز تمام 24 ساعت را در خواب خواهد بود، بنابراین این تاریخ دقیقا روز مرگ او خواهد بود.
حیرت انگیز است که این مخترع تاریخ مرگ، بدون یک روز پس و پیش درست در همان روز تعیین شده دار فانی را وداع گفت!
شما چه قدر فضولی؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
2.با دوستتان مشغول مکالمه تلفنى هستید که مجبور مى شوید مدتى منتظربمانید تا او به مکالمه دیگرى که درانتظار است پاسخ دهد آیا وقتى براى ادامه مکالمه شما برمى گردد از او مى پرسید چه کسى پشت خط منتظر بود؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
3.به منزل دوستتان رفته اید و او براى انجام کارى از اتاق خارج مى شود. روى میز او یک نامه جلب توجه مى کند. آیا نگاهى به آن مى اندازید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
4.دراتوبوس یا تاکسى نشسته اید و فرد کنارى شما مشغول مطالعه است. دراین شرایط چه مى کنید؟
ـ مستقیماً به آنچه او مطالعه مى کند خیره شده و شما هم همراه او مطالعه مى کنید.(۱۰)
ـ هرازچندگاهى نگاهى دزدکى مى اندازید تا ببینید او چه چیزى مطالعه مى کند. (۵)
ـ کاملاً بى تفاوت رفتارمى کنید. (۰)
5.اگر شما بدانید که یکى از آشنایان رازى دارد، چه مى کنید؟
ـ هرطور شده سعى مى کنید سرازکار او درآورید. (۱۰)
ـ اگر صحبتى درباره آن پیش بیاید، کنجکاو مى شوید. (۵)
ـ رازهاى دیگران، مسائل شخصى آنهاست و سعى نمى کنید وارد حیطه خصوصى آنهاشوید.(۰)
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
7.اگر وارد رستورانى شوید و ببینید یکى از آشنایان با فردغریبه اى آنجاست، آیا کنجکاو مى شوید ببینید غریبه چه کسى است؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
8.آیا معمولاً درباره قیمت و محل خرید چیزهایى که دوستانتان مى خرند پرس و جو مى کنید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
9.آیا تا به حال کیف دیگران را بدون اجازه شان جست وجو کرده اید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
10.اگر رمز عبور شناسه دوستانتان را داشته باشید سرى به ایمیل هاى آنها مى زنید؟
ـ بله (۱۰)
ـ خیر (۰)
سری جدید شوخی های خفن شبکه های اجتماعی
بابام میگه:
چه کار می کنی همیشه کله ت تو گوشیه؟
گفتم: تو کار صادرات واردات هستم.
میگه: صادرات واردات چی؟
دو سال پیش می گفتن رفتم تو آمپاس
هشت سال پیش می گفتن هاااااا ای که وگفتی یعنیییییی چه؟
و یه گونه نادرم داریم که می گفتن نهههههه غلاااااام
3- اینو یادمون باشه که ما خودمون یکی از فامیل های داغون فامیلامونیم!
4- می گن مردی که با خانمش مثل یک پرنسس رفتار می کنه، معلومه که تو دست های یک ملکه بزرگ شده. لامصب ولی هرکی به تور ما می خوره، ننه ش جادوگر شهر اوز بوده!
5- مهران مدیری با این سریالی که ساخته باید واسه یه سرماخوردگی ساده بره ترکیه، اینجا فکر نکنم هیچ دکتری تحویلش بگیره.
6- فقط یه ایرانی میتونه با ضربه های مکرر به کنترل، باتری ها رو مجبور به ادامه حیات کنه. نگو تاحالا نکردم
گفتم: جوک های این گروهو صادر می کنم به گروه های دیگه و جوک های اون گروه ها رو وارد می کنم به این گروه.
اونم عصبانی شد صادرم کرد تو کوچه. الان تو پارکم
7- یه جوری می گن سیگار نکش ضرر داره که انگار ما سیگار رو به خاطر کلسیم و منزیم و فسفرش می کشیم.
8- برا اینکه تو مهمونی نشون بدید باکلاسید علاوه بر اینکه موز بر نمی دارید یه سیب بردارید پوس بکنید نصفشو نخورید.
9- مورد داشتیم طرف رفته استخر دور استخر بدون اینکه مایوش خیس بشه راه میرفته بهش میگن چرا نمیای تو آب؟ گفته دکتر بهم گفته دیسک کمر داری برو استخر فقط پیاده روی کن میگن غریق نجاته شیرجه رفته کف استخر
11- بزی که من به دهنش شیرین نیام، خره. خر!
12- برام اس ام اس اومده… از اتاق دویدم سمت گوشیم. مامانم تا منو دیده میگه: اس ام اس اومده برات، استخون که پرت نکردن!
نابود شدم.. می فهمی؟ نااااااابود
13- یه غار معرفی کنید بریم توش کلن بخوابیم تا تبدیل به نفت شیم
14- دوست خوب من، اینقدر به خودت مغرور نباش. چشم به هم بزنی می بینی وسط اتوبوس یکی داره بهت می گه: پدرجان، مادرجان شما بفرما بشین جای من
15- بچه که بودیم جاده ها خراب بود، نیمکت مدرسه ها خراب بود، شیرهای آب خراب بود، ولی آدم ها سالم بودند.
16- من از بچگی دوست داشتم توی رستوران مورد علاقم و سر میز مورد علاقم که کنار پنجره ست، همون غذای مورد علاقه م که استیک با سس قارچه رو بخورم
اما حیف که از همون بچگی نهایت جایی که می رفتم فلافلی خسرو کثیف بود!
17- بزرگ ترین خلاف من وقتی خونمون خالی میشه
اینه که با پارچ آب می خورم! خیلی مظلومم، خدا حفظم کنه
18- سوختن همیشه به خاطر داغ یک عزیز، خیانت یک رفیق یا شکست یک عشق نیست. سوختن گاهی به خاطر اعتماد به رنگ آبی شیر توالت است.
19- قبلا یه عیددیدنی می رفتیمو خلاص… حالا باید تو وایبر تبریک بگیم بعد تلفن بزنیم بعدم بریم ببینیمشون
20- مرد اونه که از همه عکسای زنش تعریف کنه. حتی عکس های دوران دبیرستانش!
21- یارو ماشینش روشن نمی شد. ما هم رفتیم به صورت خودجوش هولش دادیم ماشینش روشن شد افتاد تو جوب. یارو شاکی اومد گفت تقصیر شماس، کج هول دادین
23- قشنگ ترین جمله ای که می شه از یه نفر شنید چیست؟
پولو ریختم به حسابت.
والا! از حرفای عشق و عاشقی هم خیلی قشنگ تره
24- موردداشتیم طرف رفته شیرینی فروشی گفته یه جعبه شیرینی می خوام، یارو گفته چندکیلویی؟ طرف گفته 45 کیلوام
25- شما صبح که از خواب پا میشی جمع کردن لحاف و تشکت رو ننداز گردن مادرت، نمی خواد جملات فلسفی در وصف مادر بکنی تو حلق ما
27- بچه بودم، هروقت بابام پشت فرمون مینشست،
واسم سوال بود که چرا به ملت فحش میده
از وقتی گواهی نامه گرفتم، واسم سوال شده که چرا اینقدر کم فحش می داد؟
28- مراحل زندگی شکسپیر:
شکس نوزاد
شکس نونهال
شکس نوجوان
شکس جوان
شکس میانسال
شکس پیر
شباهت پسرا به سوسک
سوسک؟؟؟؟؟
میگم خدمتتون
1.دقت کردین بعضی سوووسکااا گیر میدن بهت هرچی با دمپایی میزنی تو سرشون بیشتر میان طرفت!!!!
2.دیدین سوسک ها چقدر سگ جونن لهشون میکنی ولی هنوز شاخکاشونو تکون میدن خووووووووب تا اینجا فک کنم منظورمو گرفته باشین!!!!
خوب میریم سراغ بقیه ی شباهت ها
3.مدل مووووووووو های پسرااااااا (با وجود تنها 2 تار مو!!! همونو با کلی چسب و تافت و … سیخ می کنن)
4.سوووسک موجود چندشیه (مثل پسر ها که خیلی چندشن)
5.سوسکااا رو هیچکی دوست نداره (البته من به استثنا ها کاری ندارم کلی گفتم)دقیقا مثه پسر هاااااااا
6.سوسک تنها حشره ایه که خوشگلش پیدا نمیشه!!! مثل پسر که نسل خوشگلاش منقرض شده!!!
7.میگن سوسکااا خیلی پیچیدن و محققا هنوز از زندگیشون سر در نیاوردن درست مثل پسر جماعت که هیچ وقت نمیفهمی پشته ای قیافه یه زشتش چیه!!!!بس که موزیییییییییی ان
خوب فکر کنم به اندازه ی کافی دلیل اوردم واسه اینکه شما دختران محترم شباهت زیااااااااااد بین این دو موجودو بفهمین پس الان میشه به یه نکته اشاره کرد
واسه من سواله
که چرا دخترا با دیدن سوسک جیییییییغ میزنن و در میرنولی با دیدن یه پسر…..نه واقعا خیلی واسم جالبه !!!!؟؟؟؟
یه سوال دیگه
چرا پسر ها با وجود این همه شباهت سوسک های بیچاررو میکشن (خیلی راحت)
آقا پسر های محترم !!!!
این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد.
طنز سیر مرد سالاری در ایران
حوالی سال 1230 ه.ش:
مرد: دختره ی خیر ندیده! من تا نکشمت راحت نمیشم! اصلا” اگه نکشمت خودم کشته میشم!
زن: آقا، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده!
مرد: بلند خندیده؟! این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش نکردی. نخیر نمیشه. باید بکشمش!
(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده میشه و دختر گناهکارشو میبخشه!)
زن: آقا خدا سایه ی شما رو هیچوقت از سر ما کم نکنه.
نیم قرن بعد ، سال 1280:
مرد: واسه من میخوای بری مدرسه درس بخونی؟! میکشمت تا برات درس عبرت بشه! یه بار که مردی دیگه جرات نمیکنی از این حرفا بزنی! تو غلط کردی! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده! حالا چی؟
زن: آقا، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده میگیرهها! یه شکری خورد. دیگه از این شکرها نمیخوره. قول میده!
مرد (با نعره حمله میکنه طرف دخترش): من باید بکشمت! تا نکشمت آروم نمیشم! خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد میکشمت!
زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بکشین!
(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده میشه و دختر گناهکارشو میبخشه!)
زن: خدا شما رو تا ابد واسهء ما نگه داره.
یک قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:
مرد (بعد از گرفتن کمی زهر چشم و شکستن چند تا کاسه کوزه!): چی؟! دانشسرا؟! (همون دانشگاه خودمون). دختره ی چشم سفید حالا میخوای بری دانشسرا؟! میخوای سر منو زیر ننگ کنی؟ مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت کو؟! فاسد شدی برا من؟ شیکمتو سورفه (سفره) میکنم!
زن: آقا، تو رو خدا خودتونو کنترل کنین. خدای نکرده یه وخ (وقت) سکته میکنین!
مرد: چی میگی ززززززن؟! من اگه اینو امشب نکشم دیگه فردا نمیتونم جلوی این فسادو بگیرم! یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی!
(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده میشه و دختر گناهکارشو میبخشه!)
زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.
حوالی سال 1360:
فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه که: بله؟! میخواد بره سر کار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم که دخترم بره سر کار و پول بیاره تو خونه؟! پس من اینجا هویجم؟! مگه اینکه برای این بی آبرویی از روی نعش من رد بشی!
زن: حالا تو عصبانی نشو. این بچه س نمیفهمه. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! چند روز دیگه یادش میره. ببخشش. خدا تو رو برای ما حفظ کنه.
همین چند سال پیش ، سال 1380:
مرد: کجا؟! میخوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم متر هم پارچه نبردن و مثل جلیقه نجات پستی بلندی پیدا میکنن!) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها!) بری بیرون؟! میکشمت! من، تو رو، میکشم!
زن: ای آقا، خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین! (شما بخونید اکثرا”)
مرد: من اینطوری نیستم! این امروز که اینجوری باشه لابد فردا میخواد نوبل صلح هم از دست اجنبی بگیره! دختر، لااقل یه کم اون شلوارو پائینتر بکش که زانوتو بپوشونه! نه، نه، نمیخواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره!
زن: مرد خدا عمرت بده که درکش کردی!
چند سال بعد ، سال 1390:
مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی که اومدی خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه، گفتی دوره ی این امل بازیها تموم شده، گفتم چشم! تمام خونه و املاکم رو هم که برای مهریه به نامت کردم. حق طلاق رو هم که ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری کنم؟!
زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم که برای کرایه تاکسی و خرج ناهارت و مهدکودک بچه و بنزین و جریمه ی ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری کنی هم خرجمون کم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ت رو فعلا” رو سر ما نگه داره!
چند سال بعد ، سال 1400:
دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم، ماشین بی ماشین! همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم میخوام. میخوای بری بیرون پیاده برو!
زن: دخترم، حالا بابات یه غلطی کرد! تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت میپره! آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر میشه! اوه مامی، باباتم قول میده دیگه از این حرفا نزنه!
(بالاخره با صحبتهای زن، دختر خونه از خر شیطون پیاده میشه و بابای گناهکارشو میبخشه!)
زن: عزیزم خدا نگهت داره که باباتو بخشیدی!
دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:
زن: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی! مثلا” بین دوستات به روشن فکری و عدالت معروفی. آخه چه اشکالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون، حالا با این علم جدید و تکنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این کارا بکنین! اصلا” مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟
مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب کنم!
زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم!
نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من، یعنی سایه ی تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه ی دیگه هنوز بالای سر ماست؟
آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:
چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی که سبزی پاک میکنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره… میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده ی مردهاست!
– حق با جمشیده… ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میکنن! تا وقتی خونه ی بابامون هستیم که باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میکنه!
– خدا کنه این حرکت به یه جایی برسه. میگن وکیل اون مرده که زیر کتکهای زنش جون داده به رای دادگاه که زنه رو تبرئه کرده اعتراض کرده! دمش گرم.
– آره… خب داشتم می گفتم… اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ……..
در این هنگام به علت ورود خانم یکی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاک و علف هرزه قاطی سبزی ها کشیده میشه!
زن: زود باشین تمومش کنین دیگه! چقدر فس میزنین! اوی ، درست تمیز کن! من نمیدونم این سایه ی لعنتی شما تا کی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!
حوالی سال 1530 ه.ش:
رادیوی سراسری، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس، دقایقی قبل سایه ی آخرین نمونه ی بازمانده از جنس مرد از روی کره ی زمین محو شد!
پس از پایان عمر این موجود از گونه ی مردها، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!
باحال ترین مطلب طنز
برای دفاع در مقابل چرت و پرت های اطرافیان !
=========================
مورد داشتیم رفته بودن تفریح
بارون گرفته همه رفتن زیر کلیپس دختره …
میگن ۶نفر بودن که حتی یه ذره هم خیس نشدن !
اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود
یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال
دیدم بلنده و جا نمیشه
درش آوردم یکَمِش رو خوردم دوباره گذاشتم
و در کمال تعجب دیدم که نه ، بازم جا نمیشه !
=========================
یکی از سوالاتی که الان ذهن منو ۸بانده آسفالت کرده اینه که
چرا لنز دوربین دایره س ولی عکسی که می گیره مربعه ؟
=========================
همیشه آرزوم این بود مخاطب خاصم بهم خیانت کنه
و عکساشو بندازم تو شومینه بسوزه ولی خوب اولا که عکساشو ندارم
دوما من اصلا مخاطب خاص ندارم و سوما هم بین خودمون بمونه ، شومینه هم نداریم !
=========================
خدایا ما را از هجوم لاشخورها
در هنگام باز کردن آدامس رهایی بخش !
=========================
لامصب اونقدی که تو کارای من گره هست
تو فرش شفقی تبریز نیست !
=========================
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﻝ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ
ﺗﻮﺍﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ …
=========================
مخاطب خاصمان ﭘﯿﺸﮑﺶ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ !
یه نفس عمیق بکشید مهمون من !
یه همچین آدم لارج و فراخ البال
و بی اعتنا به مال و منال دنیوی هستم من …
=========================
تقریبا ۹۷درصد آدمایی که توی اتوبوس و تاکسی می بینیم
پشت تلفن دارن جایی که الان هستن رو میگن دروغ میگن
حداقل سه ایستگاه جلوترو میگن !
=========================
یارو نوشته
من خیلی لاغرم هر کار میکنم چاق نمیشم
یکی اومده کامنت داده رو تردمیل برعکس بدو !
=========================
یه سریام بودن قبلا ”چشم چشم دو ابرو” میکشیدن
ولی الان یاد گرفتن ”خط و نشون” می کشن …
به اینا دست نزنید اینا دارن پله های ترقی رو اتوبان می کنن !