سلام
بعضی ها میگن تازگی اصلا مطالب خوب نیست من دست تناه هروز بیست مطلب میزارم شما هم عزیزان کمک کنید یا نظر خوصوصی مطلب طنز تونو بفرستین یا به ای جیمیل پیام بدیدw2w1382@gmail.com
بعضی ها میگن تازگی اصلا مطالب خوب نیست من دست تناه هروز بیست مطلب میزارم شما هم عزیزان کمک کنید یا نظر خوصوصی مطلب طنز تونو بفرستین یا به ای جیمیل پیام بدیدw2w1382@gmail.com
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید !
خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!
پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد!
مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش ” بول بول بول بول” می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت!
مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!
آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!
خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی” بچه سوسک مرده” بدهد.
آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا “پووووووف” می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم!
مجله خط خطی - شایان حسین نژاد: بنده با توجه به سوابق ورزشکاری خویش و داشتن بیش از چند عکس با شورت ورزشی که یکی از یکی خوشگل تر است، از ورود هرگونه بانو به ورزشگاه مخالفم! فکر نکنید از این مخالفت های الکی که مثلا اگر بانوان به ورزشگاه بیایند، روحیه لطیف شان با فحش هایی که در آنجا می شنوند خدشه دار می شود یا اگر خشونت های موجود در ورزشگاه را ببینند، دچار افسردگی های پس از استادیوم می شوند، خیر.
بلکه یک مخالفت واقعی و ارگانیک که هر انسان عاقلی با شنیدن آن، نه تنها با بنده هم عقیده می شود، چه بسا بیشتر و بهتر از من مخالفت واقعی و ارگانیک خود را بروز می دهد و پای هر چه بانو است را نه تنها از ورزشگاه های خودمان بلکه از تمامی ورزشگاه های دنیا کوتاه خواهد کرد.
راستش را بخواهید داستان از جایی شروع شد که پانزده شانزده سال پیش با رفقای محله دوتا دروازه در کوچه کاشته بودیم و مشغول فوتبال بودیم که یکهو چند پسر اطو کشیده و عصا قورت داده که معلوم بود همین الان لباس هایشان را از مشما خارج کرده اند، به ما نزدیک شدند.
با بررسی های اولیه متوجه شدیم پسرها همراه با خانواده خویش برای مهمانی به محله ما آمده اند و چند ساعتی را مهمان محله هستند. یکی از پسرها که معلوم بود جذبه های کاپیتان بودن را مثل کاکرو یوگا دارا است، پیشنهاد مسابقه ای دوستانه را داد.
از آنجایی که روحیه مبارزه طلبی بچه محل های ما خیلی زیاد بود و با توجه به سر و وضع پسرها با آن لباس های پلوخوری و سر و وضع اتوکشیده، که معلوم بود حاضرند قلم پایشان بشکند ولی اتوی شلوارشان نشکند، شور و مشورتی بین بچه های محل صورت گرفت و در نهایت تصمیم به برگزاری مسابقه، تقریبا با اکثریت آرا به تصویب رسید. این تقریبا اکثریت آرا که می گویم معنی دقیقش می شود بدون هیچ مخالفی!
باید خودمان را برای بازی آسانی با چند بچه سوسول اتوکشیده که معلوم بود هر روز صبح به جای صبحانه، نان و پنیر و عصا قورت می دهند، آماده می کردیم. با چنان نظم و ترتیبی که حتی در رئال مادرید هم نمی توان سراغی از آن گرفت، در حال گرم کردن بودیم که ضربه اول روحی را خوردیم چون پسرها با خانواده آمده بودند، دخترهای فامیل شان هم به عنوان تماشاگر کم کم در کنار جدول های کوچه جای گرفتند و به تشویق کردن تیم محبوب شان مشغول شدند.
دخترها همچون تماشاگران خوب و فهیم ژاپن بدون استفاده از ووزلا و بلندگو و طبل و سنج مشغول شدند که مسلمان نشنود کافر نبیند. تماشاگران از بس که با فرهنگ بودند هر لحظه منتظر بودیم با الگوبرداری از همان طرفداران ژاپنی، کیسه های زباله را از جیب شان خارج کنند و مشغول تمیز کردن کوچه شوند.
بازی شروع شد ولی لرزش را به وضوح می شد در ساق پای تک تک بازیکنان تیم ما دید. جو حاکم بر زمین مسابقه از جو ورزشگاه لیورپول هم سنگین تر و حتی نفس کشیدن را برایمان سخت کرده بود. دشوارترین جای کار آنجا بود که وقتی توپ به سمت تماشاگران حریف می رفت روی مان نمی شد به سمت شان برویم و کلی از فرصت های گلزنی را به همین ترتیب از دست دادیم. بعد از چند دقیقه مثل اینکه تماشاگران متوجه نقطه ضعف ما شدند و دسته ای از دخترها از تماشاگران اصلی جدا شده و پشت دروازه تیم محبوب شان جای گرفتند. آنجا بود که دیگر جرأت حمله کردن هم از ما گرفته شد و مثل چلسی زمان کاس هیدینگ چنان دفاع اتوبوسی جلوی دروازه چیدیم که هر لحظه ممکن بود شرکت واحد به عنوان اتوبوس استخدام مان کند.
در انتها باید بگویم تشویق مداوم تیم حریف و هو کردن تیم ما در طول مسابقه چنان روحیه ای از ما خراب کرد که نتیجه مسابقه به هیچ کس ربطی ندارد. حالا باز هم مایل به آمدن بانوان به ورزشگاه هستید؟
90درصد مردم ایران تا صحبت از کوروش میشود گوششان را تیز میکنند و منتظرند کوچکترین جمله نقادانهای بگویید تا چک افسری را در گوشتان ساکن کنند. این میزان علاقه به کوروش و خاندانش مشخص نیست از کی و کجا در قلب ایرانی آریایی جای گرفته که از مسی گرفته تا فرناندو لیما و فابیوس از کوروش و جملات حکیمانهاش با خبرند. اگر در گوگل عبارت کوروش را جستوجو کنید قطعا چیزهایی را در نتیجه جستوجو میبینید که کف و خون قاطی کرده و واشر سرسیلندر میسوزانید، مثلا؛ فیلم کوروش در تخت جمشید، وجود اینترنت در زمان کوروش، تیم فوتبال ایران در زمان کوروش، صدای کوروش، ارتباط مستقیم با کوروش کبیر از طریق اسکایپ و...
از کوروش چیزی به غیر از یک کتیبه که بخش اعظمی از آن تخریب شده باقی نمانده، و در آن کتیبه چیزی نوشته شده با این محتوا که «خداوند ایران را از دروغ و خشکسالی در امان بدارد»، دوستان فریادزن شیک و مجلسی در فضای مجازی آریایی این دو جملهای که مستند است را بی خیال شده و فقط از کوروش و آریا و آریایی برای دلبری و تاثیر گذاری بر جنس مخالف استفاده میکنند تا آمار ازدواج را پایین بیاورند!
شیفتگی ایرانیان به کوروش بزرگ به میزانی رسیده که اگر نظرسنجی بگذارند که دوست دارید در زمان حال زندگی کنید یا گذشته، یحتمل 90 درصد ایرانیان مجازی، زمان کوروش را انتخاب میکنند. در حالی که حواسشان نیست که در آن زمان نه اینستاگرامی بود و نه فیس بوک و نه لایک و فالوئری! خدابیامرز کوروش هم اگر دوباره سر از خاک بیرون بیاورد، به همان دو نکته مهم خود تاکید میکند که تو رو جان تخت جمشید حواستان به خشکسالی باشد! دروغ نگویید! طرف صبح که از خواب بیدار میشود تا ناشتا سه خالی نبندد روزش شب نمیشود، بعد آمده در فیس بوک استتوس گذاشته که «کوروش آرام بخواب که فرزندانت بیدارند!»، خب بیداری تو که فقط هزینه است گلابی رسیده گرامی!
کوروش عزیز اگر زنده بود بیانیه کوتاهی میداد که میتوانید در ادامه بخوانید:
با سلام
دوستان گرامی! میروم سر اصل مطلب! مرگ من بی خیال آریایی بازیتان شوید، به جای اینکه جملات پرویز مظلومی را به جای من شیر کنید، حواستان به همان خشکسالی باشد که 2500 سال پیش گفتم، دوستی که حمام میروی و دو ساعت و نیم وقتت را در آنجا سپری میکنی و هی آهنگ « رقص دست نرمت ای تبر به دست...» خواننده های لوس آنجلسی را
می خوانی و در نهایت ۳ دقیقه آخرش را دوش می گیری به من و دودمان آریایی ما ربطی ندارد، فقط شیر آب را ببند! عزیزی که میخواهی آب خنک بخوری، به ما هیچ ربطی ندارد، بخور! فقط تو رو جان یزدگرد سوم هر شب یک شیشه آب را در یخچال بگذار تا خنک شود که مجبور نباشی شیر آب را 18 دقیقه باز نگه داری که سرد شود. دوست عزیزی که پراید سوسکی داری که کف آن با زمین 3 سانت و نیم فاصله دارد، شما اگر اتومبیلت را هر قرنی یکبار هم بشوری خیلی فرقی در اصل ماجرا نمیکند! هموطنان عزیز و گرامیام شما کمی به همان خشکسالی و دروغ ما فکر کنید و عمل کنید، استتوس شیر کردن و پست گذاشتن در تلگرام و وایبر و اینستاگرام پیشکشتان، نخواستیم، به خدا نمیخواهیم! عجب گرفتاری شدیم به خدا!
کوروش عزیز کمی عصبانی است ولی اصل حرفش همانی است که 2500 سال پیش گفت، کوروش بازیتان را از شیر آب خانهتان شروع کنید نه وال فیس بوکتان!
به این جیمیل پیام بدیدw2w1388@gmail.com
برای سفارش تبلیغات در قسمت نظرات بگین